هرچند که محمدرضا شاه مخلوع از ایران فرار کرد و در 22 بهمن طومار حکومت شاهنشاهی در هم پیچیده شد ولی نباید به سادگی از کنار جنایات و ظلمی که این رژیم در حق مردم ایران روا داشت، به سادگی گذر کرد. تا پیروزی انقلاب اسلامی محمدرضا شاه و مزدوران رژیم پهلوی با کشتار و ارعاب مردم و زندانی کردن و شکنجه و تبعید مبارزین تلاش کردند آتش انقلاب را خاموش کنند ولی در بهمن 57 خون های ریخته شده به ثمر رسید و مبارزین ثمره تحمل سال ها رنج و سختی را چشیدند. در این گزارش به بخش هایی از خیانت‌های رژیم پهلوی به ملت ایران اشاره میشود.

 





*کاپیتولاسیون نماد بارز خیانت رژیم شاه

 

کاپیتولاسیون یا حق قضاوت کنسولی اولین بار بعد از انعقاد قرارداد ننگین ترکمنچای از سوی کشور تزاری روسیه بر ایران تحمیل شد. بعد از آنکه روسیه تزاری در ایران حق قضاوت کنسولی به دست آورد کشورهای اسپانیا، فرانسه، آمریکا، اتریش، بلژیک، یونان، ایتالیا، انگلیس، هلند، دانمارک، سوئد، سوئیس، آرژانتین، مکزیک، شیلی و برزیل نیز خواستار چنین حقی شدند.

بعد از آنکه تزارهای روسیه سقوط کردند رژیم جدید حسن نیت نشان داد و حق قضاوت کنسولی را لغو کرد. به دنبال این امر حق قضاوت کنسولی سایر کشورها نیز به تدریج در اثر عواملی لغو گردید ولی رژیم شاه در سال ۱۳۴۳ بار دیگر آن را احیا کرد .

 

در این زمان که رژیم شاه تحت سیطره کامل آمریکا بود لایحه ای به مجلس فرستاد و به عوامل خود در مجلس دستور داد لایحه مذکور را فورا به تصویب برسانند. لایحه حق قضاوت کنسولی تحت عنوان «لایحه اجازه به مستشاران نظامی آمریکا برای استفاده از مصونیت سیاسی و اجتماعی و معافیت های مصرح در قرارداد وین» در روز ۲۱ مهر ۱۳۴۳ در مجلس رژیم شاه به تصویب رسید.

 

 

 

* جدا کردن بحرین از ایران

 

در دوران سلسله‌های مختلف پادشاهی در ایران به استثنای پهلوی‌ مرزهای کشور جز از طریق جنگ تغییر نیافته است. اما جدا شدن بخش‌هایی از قلمرو این دیار در دوران پهلوی متاسفانه بدون هیچگونه درگیری تجزیه شده و از آن تاسفبارتر این‌که درباریان و بطور کلی طبقه حاکمه در این ضربه زدن‌ها به تمامیت کشور و تحقیر احساسات ملی سهیم نیز بوده‌اند.

 

در مورد واگذاری بحرین به بیگانه و تجزیه این بخش استراتژیک از کشور، علم در خاطرات خود می‌نویسد: «سه‌شنبه 21/5/48... از سفیر انگلیس [خواسته بودم عصری به دیدنم بیاید] گفتم... در خصوص بحرین و مراجعه به آراء عمومی، شما راه غلطی پیشنهاد می‌کنید که قابل قبول نیست شما می‌گویید به اوتانت پیشنهاد خواهید کرد که به محافل خاصی در بحرین، جهت [کسب] عقیده مردم مراجعه نماید و نظر خود را به دبیر کل سازمان ملل خواهد داد. می‌خواهید ما هم پای آن صحه بگذاریم، این غیرممکن است. ما جواب ملت ایران را چه می‌توانیم بدهیم؟» (یادداشت‌های علم، ج1، ص239) وزیر دربار پهلوی دوم در ادامه پیشنهاد انگلیس را مبنی براین که برای جدا ساختن بحرین از ایران نماینده سازمان ملل نظر برخی محافل سیاسی را در بحرین سوال کند و نتیجه را به دبیر کل منتقل سازد، به شاه می‌دهد: «چهارشنبه 22/5/48- صبح شرفیاب شدم. جریان مذاکرات دیروز با سفیر انگلیس را گفتم خیلی تایید فرمودند. فرمودند: «دوباره به او بگو این کار برای من خودکشی است. من البته به خودکشی در صورتی که پای منافع ملت ایران در بین باشد هیچ اهمیتی نمی‌دهم، ولی این کار به نظر من یک خیانت به ملت ایران است و من دیگر این را نمی‌توانم تحمل بکنم.» (همان، ص240)

 

متاسفانه در نهایت بدون این‌که حتی نظر سنجی از ساکنان این بخش از ایران (بحرین) بعمل آید صرفاً براساس نظرخواهی واهی از برخی جمعیت‌ها و باشگاه‌ها عمل شد و بر این مبنا بخشی از خاک ایران را تنها بنابر اراده انگلیس از ایران جدا کردند. در حالی‌که در این زمینه باید از همه ملت ایران رفراندم می‌شد، زیرا مقوله تمامیت ارضی مربوط به کل ملت ایران است. علم خود در فراز دیگری اذعان دارد که در نهایت همان برنامه انگلیسی‌ها که شاه آن را خیانت به ملت ایران می‌دانست عملی شد: «20/2/49... امشب راجع به بحرین با یکی از دوستان در منزل خود صحبت می‌کردیم. باید بگویم وضع نظرخواهی در آن جا خلاف اصول بود، یعنی رفراندم نبود. سئوال از جمعیت‌ها و باشگاه‌ها و اشخاص مختلف بود». (همان، ج2، ص47) اما آیا شاه بر ماهیت آن چه صورت می‌دهد کاملاً آگاه بوده است؟ علم در فرازی دیگر در این زمینه می‌گوید: «19/11/48... بعد فرمودند مسئله بحرین دارد حل می‌شود. با کمال آقایی و بزرگواری ‌فرمودند: حالا که تو و من هستیم آیا فکر می‌کنی در آینده ما را خائن خواهند گفت یا چنان که معتقدم و اغلب سیاستمداران دنیا هم معتقدند، من که حاضر به حل مطلب بحرین شدم، خواهند گفت کار بزرگی انجام دادیم...» (همان، ج1، ص276) بنابراین محمدرضا پهلوی فراموش نکرده که در مرداد ماه همین سال اجابت خواسته انگلیس را خیانت به ملت ایران می‌دانسته است. اما برای او «سیاستمداران دنیا» یعنی همان سران کشورهای غربی و رضایت آنان اهمیت دارد و نه عزتمندی ایران و ایرانی. علت عدم توجه پهلوی‌ها به مردم و مصالح ایران آن بود که قدرت خود را ناشی از مردم نمی‌دانستند. بلکه بیگانه را عامل پایداری سلطنت خود می‌پنداشتند. از این رو در مسیر تامین خواسته‌های آنان برمی‌آمدند. وزیر دربار در فرازی دیگر به صراحت به این مهم توجه می‌دهد: «سه‌شنبه 19/2/51 صبح زود کاردار سفارت آمریکا به من تلفن کرد که کار فوری دارم... پیام نیکسون را برای شاهنشاه آورد... من وقتی شرفیاب شدم، به عرض رساندم و عرض کردم، شاهنشاه باید جواب مثبتی مرحمت فرمائید. فرمودند، آخر ما همه جا گفته‌ایم باید مقررات کنفرانس ژنو اجرا شود... چه طور جواب مثبت بدهم؟ عرض کردم، با کمال تاسف شیشه عمر ما همه در دست آمریکاست» (همان، ج2، ص252)

 

در ادامه مسئله جداسازی بحرین، علم زیرکانه به نوع انعکاس این خیانت از رادیوی دولتی ایران می‌خندد البته برای مصون ماندن از عقوبت شاهانه بلافاصله می‌گوید این بدان معنی نیست که من با این اقدام مخالف باشم: «22/2/49» شورای امنیت به اتفاق آرا میل مردم بحرین را در داشتن استقلال کامل تصویب کرد. نماینده ایران هم فوری آن را پذیرفت. خنده‌ام گرفته بود؛ گوینده رادیو تهران طوری با غرور این خبر را می‌خواند که گویی بحرین را فتح کرده‌ایم. ولی این خنده به آن معنی نیست که من با این کار مخالفت دارم.» (همان، ج2، صص49-48)

 

پدیده تجزیه شدن بخش‌هایی از خاک ایران بدون هیچ‌گونه جنگ و صرفاً براساس اراده بیگانه در طول تاریخ ایران بی‌مانند است اما در دوران پهلوی (پدر و پسر) این پدیده بارها تکرار می‌شود چیزی که خود آنان به خیانت بودنش اذعان داشتند. باید پرسید چه عاملی موجب تحمیل چنین حد از تحقیر بر ملت ایران می‌شد و آیا ایرانیان برای پایان دادن به تداوم چنین خیانت‌هایی راهی جز قیام سراسرای داشتند؟

 

 

 

*وابستگی کشور به غرب

 

وابسته نمودن کامل کشور به قدرتهای بزرگ بویژه امریکا در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی ،فرهنگی و...؛ بگونه ای که کشور در دوره پهلوی ، حیات خلوت و منطقه نفوذ این قدرتها و حافظ منافع آنها محسوب می شد، از لحاظ سیاسی ایران در آن زمان بر اساس دکترین نیکسون ،نقش ژاندارم منطقه را ایفا می کرد و منافع امریکا در منطقه را تامین می نمود و بر این اساس در اواسط دهه 1350 ایران به بزرگ ترین خریدار تسلیحات آمریکایی تبدیل شد.

 

 از سال 1950 تا زمان سقوط شاه ارزش قراردادهای خرید تجهیزات و خدمات نظامی ایران از آمریکا به حدود 20 میلیارد دلار رسید تصویب و اجرای طرح مصونیت قضایی اتباع امریکایی در ایران، ورود هزاران متخصص نظامی آمریکایی و سلطه آنها بر ارتش، مداخله شاه در عمان و ارسال تجهیزات نظامی از سوی ایران به مراکش، اردن و زئیر در گیری نظامی ایران در سومالی بخشی از برنامه هایی بود که به دستور آمریکا و در راستای منافع بین المللی این کشور تحقق یافت و ایرانیان را بیش از پیش به وابستگی شاه به آمریکا معتقد ساخت

 

از نظر اقتصادی نیز کشور کاملاٌ وابسته به امریکا بود به عنوان نمونه آمریکا 40 در صد سهام کنسرسیوم نفتی را به دست آورد و به سرمایه گذاری های گسترده در ایران پرداخت. البته این روابط ماهیتی امپریالیستی داشت برای مثال ایران در برابر هر دلاری که از تجارت با آمریکا به دست می آورد دو دلار برای کالاهای امریکایی می پرداخت. باری روبین در کتاب جنگ قدرتها درباره وابستگی همه جانبه و بی اختیاری شاه در برابر قدرتهای خارجی و سلطه آنها بر کشور می نویسد: ماموران سیاسی نظامی انگلیس و آمریکا عملا در همه کارهای حکومت ایران دخالت می کردند.

بطور کلی شاه در سالهای حکومت خود به خواست و حمایت دولتمردان آمریکا بیش از مردم خود چشم دوخته بود و رابطه شاه و دولت آمریکا فراتر از رابطه دو دولت دوست بود او معتقد بود تا هنگامی که آمریکایی ها از وی حمایت کنند، می تواند هر چه بخواهد بگوید و هر کاری که بخواهد انجام دهد. از این رو چنین دولتی را نمی توان سرنگون کرد

 

 

 

*مخالفت با اسلام

 

بی اعتمادی به ارزشها، سنت ها و معتقدات جامعه که عمیقاً ریشه مذهبی داشت و تلاش برای از بین بردن ارزشهای مذهبی مسلط بر جامعه و جایگزینی آنها با ارزشهای غربی که از این جمله می توان به تغییر تاریخ اسلامی به تاریخ شاهنشاهی، برگزاری جشن های سلطنتی پر هزینه و گزاف,نفوذ و اشتغال گسترده بهائیان و صهیونیستها در پستهای کلیدی و حساس دولتی اشاره نمود.

 

 

 

* ترویج روز افزون فساد وبزهکاری در میان مردم بویژه جوانان

 

شاه تا توانست در کشور به گسترش فساد و بی بند باری در کشور کمک کرد در حالی تعداد کتابخانه ها , ورزشگاهها در کشور بسیار محدود بود و در هر کوی و برزن مراکز فحشا، قمار و شراب فروشی وجود داشت و تهران پایتخت کشور شیعی ایران پر از مشروب فروشی و کارخانه های شراب سازی و مراکز قمار و فحشاء شده بود.

 

 

 

* ترویج فساد در بانوان

 

ابتذال و از بین بردن شخصیت و کرامت اخلاقی و اجتماعی زنان و تخریب کانون خانواده؛ زن در دوره حکومت شاه فقط یک وسیله عیاشی، شهوترانی بود و ارزش زن تا حد یک کالا تنزل پیدا کرده بود چیزی که امروزه در غرب شاهد آن هستیم. رواج فرهنگ برهنگی و بی بندوباری زنان و تنزل کرامت آنان وترویج فحشاء از کوشش های رژیم شاه در این جهت بود

 

 

 

* تبعیض و شکاف طبقاتی

 

تشدید بی عدالتی و تبعیض در جامعه وشکاف طبقاتی و ضربه به اقتصاد کشور و تخریب صنعت کشاورزی کشور و تشویق به مهاجرت از روستاها به شهرها , تک محصولی شدن اقتصاد کشور و ووابستگی شدید اقتصادی به آمریکا نیز از جمله خیانتهای شاه به مردم و کشور محسوب می گردد.

 





* ثروتی که با شاه رفت

 

با بالا گرفتن اعتراضات مردمی در ایران، شاه به ناچار از کشور خارج شد. اما او که احتمال می داد این سفر بی بازگشت است، تمام آنچه را که می‌توانست با خود برد.

 

در آن روزها به رئیس کل تشریفات دربار دستور داده شد تا برچسب‌های شناسایی چمدان‌ها، بسته‌ها و صندوق‌های شاه که منقش به آرم دربار و سلطنتی بود به درون کاخ نیاوران آورده شود تا تشریفات لازم و آخرین شناسایی درباره آنها صورت بگیرد.

 

برچسب‌های اختصاصی دربار اینک آماده شده بود تا به چمدان‌ها و صندوق‌ها الصاق گردد. دستور پر کردن و بستن چمدان‌ها و صندوق‌ها در روز ۲۳ دی‌ماه ۱۳۵۷ با تایید شاه و به دستور فرح صادر شد. فرح دستور داد ۳۸۴ عدد چمدان و صندوق بسته شود.

 

یک تیم از افراد مورد تایید فرح جمع‌آوری و بسته‌بندی همه‌گونه عتیقه، جواهرات و الماس‌های گرانبها، ساعت‌های تمام‌طلا، تاج و نیم‌تاج‌های تمام زمرد را بر عهده داشتند. این گنجینه از جواهرات و عتیقه‌جات در مکان‌های امن کاخ نیاوران نگهداری می‌شد. فرح بر همه‌ بسته‌بندی‌ها نظارت کامل داشت.

 

بسته‌بندی و جمع‌آوری دلار‌های آمریکایی که از ماه‌ها قبل نقدا جمع شده بودند توسط بخش مالی دربار انجام گردید. تاج شاهنشاهی با ۳۳۸۰ قطعه الماس و ۵۰ قطعه زمرد، ۳۶۸ حبه مروارید و با وزن ۲ کیلو و ۸۰ گرم و از نظر قیمت غیرقابل تخمین و تاج ملکه با ۱۶۴۶ قطعه الماس و تعداد متنابهی از جواهرات دیگر و طلا به ارزش ده‌ها میلیون دلار به عنوان بخش اندکی از جواهرات ربوده شده سلطنتی هستند.

 

آنچه که در این گزارش بدان اشاره شد، بخش کوچکی از جنایات رژیم پهلوی بوده است. تاراج سرمایه های ملی توسط بیگانگان، کشتار و شکنجه انقلابیون، عقب ماندگی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، وابستگی کشور به خارج و... بخش‌های دیگری از خیانات رژیم پهلوی به ملت ایران است.

توجه به تاريخ به خصوص تاريخ معاصر ايران، نشان‌دهنده فراز و نشيب‌هاي فراواني است. حکومت پهلوي اول و دوم را مي‌توان يکي از نشيب‌هاي تاريخ معاصر ايران در نظر گرفت. اگر مطالعه‌اي اجمالي نسبت به تاريخ داشته باشيد، به اين نکته خواهيد رسيد که رضاخان ابتداي روي‌کارآمدن به عنوان نجات دهنده ايران از آشوب و هرج و مرج در نظرها جلوه‌گر شد. کودتاي اسفند 1299 را که مقدمه‌اي براي سيطره رضاخان قزاق بر امور ايران است، به منظور سامان دادن جامعه هرج و مرج زده مشروطه در نظرها آوردند. اعلاميه‌هايي که توسط کودتاگران در اين ايام صادر شد همگي به اين مطلب اشاره داشت. به نظر برخي رضاخان آمده بود تا آرمان‌هاي نهضت مشروطيت ايران را جامه عمل بپوشاند. يعني آرمان مبارزه با استبداد و استعمار و احياي استقلال گذشته ايران.
سؤال اين است که چرا بايد نهضتي که به دنبال استقلال و آزادي است تبديل به حکومتي وابسته و مستبد شود. اين همان غفلت و انحراف تاريخي کشور ايران است. تعجبي نيست که گذشتگان ما رضاخان را منجي کشور در نظر گرفتند، چرا که وي در ابتدا چهره واقعي خود را نشان نداده و جامعه ايران نيز از نظر اطلاعات تاريخي ضعيف بود. تعجب از برخي افرادي است که امروزه علي‌رغم آشکار شدن چهره واقعي استبداد وابسته پهلوي و نيز اين همه منابع و اطلاعات تاريخي هنوز هم به نظر گذشتگان معتقد و رضاخان را اصلاح‌گر مي‌دانند. اين امر را بايد در عدم تشخيص مرز خدمت و خيانت در نظر آورد.
براي آگاهي بيشتر اين دسته مي‌توان چنين استدلال نمود که اگر در اين دوران، به ظاهر پيشرفت‌هايي هم صورت گرفته، به دليل وارداتي بودن فاقد ارزش است و نمي‌تواند پايدار و ريشه‌اي باشد. اصلاحات زماني ريشه‌اي و پايدار است که از دل جامعه به صورت خودجوش برآيد، نه اين‌که به صورت زائده‌اي اجباري به جامعه پيوند بخورد. نتيجه اين پيوند اجباري چيزي جز تباهي منابع نيست. اصلاحاتي که ديگران براي ما انجام دهند اولاً از روي دلسوزي نيست و هيچ‌گاه منابع مطلوب را در اختيار ما قرار نمي‌دهند و حداکثر کاري که انجام مي‌دهند در اختيار گذاشتن منابع دست چندم و بعضاً از رده خارج است.
ثانياً اين اصلاح به گونه‌اي طراحي خواهد شد که وابستگي ما را به دنبال داشته باشد. اين اصلاحات چنان‌که تاريخ نيز نشان داد، در بسياري از موارد جامعه ايران را به يک جامعه نيمه‌صنعتي وابسته تبديل نمود. صنعتي که هم از نظر منابع اوليه، هم از نظر متخصص، و هم از نظر بازار فروش به ديگران وابسته بود و مسائل زيربنايي ما را حل نکرد و به صورت اصلاحاتي ظاهري واقع شد. غير از اين‌که به اعتقاد بسياري، اين اصلاحات نه در راستاي نيازهاي واقعي کشور که به منظور سامان دادن وضعيت استعمار در ايران بوده است. به عنوان نمونه، در مورد راه‌آهن ايران گفته شده نياز واقعي کشور به ايجاد خط راه‌آهن در مسير غرب به شرق و در راستاي جاده ابريشم به عنوان مهمترين شاهراه مبادلاتي ايران بود، در حالي که راه‌آهن ايجادي در دروه رضاخان در راستاي اهداف نيروهاي نظامي انگلستان در جنگ جهاني اول بوده است. مسير جنوب شمال راه‌آهن به منظور انتقال نيرو و تجهيزات ارتش انگلستان به روسيه در جهت مقابله با حمله‌هاي آلمان صورت گرفت.
نکته مهمي که در مورد حاکميت پادشاهي پهلوي در ايران وجود دارد اين است که ايران به مانند هند نبود که استعمار به صورت مستقيم بتواند در آن حضور داشته باشد و منابع و ذخائر آن را به گونه علني به تاراج ببرد. ايران به دليل منابع فکري و فرهنگي قوي و نيز قدرت سياسي اجتماعي روحانيون، به عنوان مدافعان حريم هويت و منافع ملي ايران، مانع از اين مي‌شد که استعمار بتواند به صورت مستقيم و علني به تاراج منابع و امکانات بپردازد، لذا براي تاراج لازم بود اقدامات به صورت غير علني و توسط دست‌نشاندگان اجرا شود. به اين منظور تصميم جامعه استعماري بر اين قرار گرفت که تحت عنوان اصلاح امور، فردي را در ايران به قدرت برساند و جامعه ايران را با امور ظاهري فريب داده تا در پرتو آن هم به مطامع خود برسند و هم به راحتي منابع ملي را به تاراج ببرند. اين نکته‌اي است که هم در دوره رضاخان موجب انحراف جامعه ايران شد و هم امروز برخي از افراد جامعه ما را به قضاوت‌هاي اين‌چنين مي‌کشاند به گونه‌اي که نتوانند مرز خدمت و خيانت را تشخيص دهند.
مسائل زير به عنوان نمونه‌اي از اقدامات دوران پهلوي است که نسبت به آن توضيحاتي ارائه مي‌شود شايد بتواند اين مرز و خط را بيشتر نشان دهد.
1. بازگشت کشور به نظام استبدادي از نوع وابسته آن؛ حکوت رضاخاني بدون هيچ ترديد جامعه ايران را به يک حکومت نظامي خشن و استبدادي تبديل کرد. اين امر به گونه‌اي واضح است که حتي طرفداران اين رژيم نيز نمي‌توانند آن را انکار کنند. ترورهاي وسيع حکومت رضاخان و فرزند وي نسبت به مخالفان امري نيست که با مباني يک نظام مطلوب سازگار باشد چه رسد به جامعه ديني ايران.
2. بي‌توجهي به منافع و منابع ملي، همان‌گونه که قبلاً نيز اشاره شد حکومت پهلوي در راستاي خدمت اجانب و استعمار روي کار آمد، بنابراين منطقي است که نسبت به منابع ملي ايران نيز بي‌توجه باشد. به عنوان نمونه يکي از پيمان‌هايي که در دروان رضاخان بين ايران و همسايگان آن بسته مي‌شود، پيمان سعد‌آباد است. از نتايج اين پيمان ازدست رفتن بسياري از نقاط حساس و استراتژيک کشور بود. اروند به نفع عراق، بلندي‌هاي استراتژيک آرات به نفع ترکيه، و ... وجه المصالحه ايران و ديگران بود که به واسطه‌گري انگستان منعقد شد.
3. اسکان عشاير : يکي از اقدامات تأمل برانگيز دوران پهلوي نابودي و اسکان عشاير بود. اين امر علاوه بر اين‌که موجب نابودي صنعت دامداري و کشاورزي و جايگزيني نفت به جاي آن، که خود مايه وابستگي ديروز و حتي امروز ما بود، موجب شد امنيت مرکزي ايران نيز از بين برود. نيروهاي ايلات و عشاير در ايران هماره به عنوان نيروهاي غير رسمي نظامي عمل کرده و موجب تأمين امنيت مناطق مرزي و مرکزي ايران از تهاجمات بودند. سرکوب و اسکان ايشان باعث از بين رفتن اين نيروي امنيتي عظيم شد و جامعه ما را از نظر امنيتي با چالش‌هاي بسياري مواجه کرد. در نقلي تاريخي آمده است که روزي يکي از وابستگان سفارت انگلستان در ملاقاتي با رضاخان، نسبت به از بين بردن عشاير که با عملياتي نظامي و خشن صورت گرفت تشکر مي‌کند.
او در اين باره مي‌گويد: قبل از سرکوب عشاير اگر مي‌خواستيم چيزي از ايران ببريم، بايد به هزاران نفر از عشاير رشوه مي‌داديم و در نهايت هم موفق نمي‌شديم يا اگر موفق مي‌شديم چندان بهره‌اي برايمان نداشت. رضاخان از وي مي‌پرسد که امروز چه مي‌کنيد؟ وي در جواب مي‌گويد ديگر با حضور شما لازم نيست به هزاران نفر رشوه بدهيم، هرچه بخواهيم مي‌بريم. ( به نقل از کتاب شرح زندگاني من، عبدالله مستوفي) اين امر نشان‌دهنده اين است که در اين دوران خواسته شده به واسطه فعاليت‌هاي ظاهري منابع عظيم ما به تاراج رود.
4. نابودي فرهنگ بومي: يکي از اقدامات مهم و مخرب دوره پهلوي، از بين بردن فرهنگ بومي و ملي جامعه ايران و تمسک به فرهنگ غربي بود. رضاخان و همکاران فرهنگي وي به قصد پيشرفت دست به نابودي فرهنگ ملي و سنت‌هاي عظيم تاريخي ايران زدند. در اين دوران بود که کساني اين ندا را سر مي‌دادند که اگر مي‌خواهيد پيشرفت کنيد بايد از فرق سر تا نوک ناخن پا فرنگي شويد. حال اگر واقعاً به پيشرفت دست مي‌يافتيم، حرفي نبود، ولي پيشرفت ما محدود شد به همين تغيير ظاهري و غربي شدن از فرق سر تا نوک پا در قالب لباس و پوشش. نکته حائز اهميت اين است که مگر فرهنگ ما چه مشکلي داشت که مي‌خواستيم به جاي آن دست با دامان مدرنيسم شويم. امري که تنها باعث از ميان‌رفتن سنت‌هاي پويا و خلاق جامعه ايران شد و جامعه ما را تا مدت‌ها از داشته‌هاي غني خود محروم ساخت. اين امر تنها به برکت انقلاب اسلامي بود که شکسته شد و ما در اين دوران سعي کرديم به فرهنگ اصيل خود نزديک شويم. توجه به فرهنگ و انديشه ديگران زماني مفيد است که ما بدانيم از ديگران چه مي‌خواهيم و چه نمي‌خواهيم. به معني بهتر دست به انتخاب بزنيم و براي ارتقاء سنت‌هاي خود و تکامل آن از تجربه‌هاي ديگران بهره‌مند شويم. اما اگر قرار بر اين باشد که انديشه‌هاي ديگران بخواهد جايگزين داشته‌هاي ما شود ديگر اميدي به پيشرفت نيست. زيرا ميوه هر درختي بايد متناسب با ريشه آن باشد.
5. يکي از مسائلي در مورد دوران پهلوي حائز اهميت است، مقاومت اين نظام در برابر حرکت‌هاي ملي ايرانيان بود. جريان مخالفت با نهضت‌هاي ديني و ملي جامعه ايران هم‌چون نهضت ملي شدن صنعت نفت، در کودتاي 28 مرداد نمونه‌اي از اين امر است. چگونه مي‌توان يک نظام سياسي را نظامي اصلاح‌گر و به دنبال پيشرفت در نظر گرفت، در حالي که در برابر اين حرکت‌هاي ملي و نوگرايانه مقاومت دارد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:




برچسب ها :

موضوع :
-مطالب- , سیاسی ,  ,