اتاق کوچکى از ساختمان نهضت سوادآموزى در اختیار سید حسین بود، ایشان و چند نفر از دوستانش از جمله من، به آنجا رفت و آمد داشتم. یکى از شبها، من و حسین در این اتاق مشغول مطالعه بودیم. نیمه هاى شب بود که نهج البلاغه مىخواند. من نگاه کردم به ایشان، دیدم چهرهاش برافروخته شده و دارد اشک مىریزد. من با زیر چشم، شماره صفحه نهج البلاغه را نگاه کردم و به ذهن سپردم پس از مدتى، سید حسین نهج البلاغه را بست و براى استراحت به بیرون رفت. من صفحه نهج البلاغه را باز کردم، دیدم همان خطبهاى است که حضرت على (ع) در فراق یاران باوفایش ناله مىکند و مىفرماید :
أین َ عمار؟ أین َ ذوالشهادتین؟ کجاست عمار؟ کجاست.....
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها :
موضوع :
-مطالب- , خاطرات شهدا , ,